۱۰۲

خدایا...این تیکه از زندگی خیلی سخته

خیلی کسل کنندس

خیلی گریه داره برام...

میشه ده سال بزنیش جلو؟

۱۰۱

دلهره دارم...

هم دلهره دارم...هم شاکیم

خدایا؟

توعادلی...

میگذره این روزام....

تو میبینی...

منم خوشبختیو خواستم

منم خواستم برسم به ارزوهام

اما نه به قیمت دور زدن بقیه

نه به قیمت خوردن حق یکی دیگه!

خدایا من واسه کسی بدنخواستم...خودت شاهد بودی

پس خودت نشونم بده...

نشونم بده ته راهش خوشبختی نیست!

ته اون راهی که به ناحق شروع کرد...

ولی تو عادلی

دستمو بگیر خدا...

خوشبختیو...آرزوهامو فقط از تو میخوام

۱۰۰.صدمیش به نیت همه ارزوهام...

خدایا؟

روزای خوشحالیم میرسه...

مگه نه؟؟

۹۹.به وقت ۲۸ دی ماه:)

شنیدن صدات...

حتی واسه چند دقیقه:)

اونم بعد مدتها...

عجیب چسبید تو روزای سرد زمستون:)

صدات خود_ارامشه

خدایا شکرت

۹۸.نرگس

عاشق گل نرگسم...

تو هم...مگه نه؟

امروز پشت چراغ قرمز یه دسته دیدم...دست یه خانومی پشت موتور:)

چه لبخند قشنگی داشت...

نگاش کردم...بهم لبخند زد:))

تو مسیر برگشت...ساعت شیش

میدون ونک...

میون گلاش  چشمم خورد به دسته های نرگس

یاد تو افتادم

کاش الان میشد یه دسته نرگس بخرم...

دعوتت کنم کافه انس

برات یه دسته نرگس بیارم...

با صدای اون اقاهه که قیمت نرگسارو میپرسید سرمو میارم بالا

یه دستش کیفه...با کت سرمه ای

از قیافش خستگی میباره

یه دسته نرگس میخره و میره

لبخند میزنم:)

درسته تو نیستی که برات نرگس بخرم...

اما عوضش خیلی دوستت دارم

مگه نه؟؟

لبخند میزنم...

میرم جلوتر

"اقا؟این کاکتوسا چند؟؟؟..."

۹۷.سانچی...

هیچی حریف شعله های اتیش نشد...

هیچی...

خدا اروم کنه دلای داغدارتونو...

۹۶.بابابزرگ

یک ساله دیگه  نیستی تا صدات کنم بابابزرگ...

یک سال شد نبوندنت...

دلم برات تنگ شده

خیلی زیاد!

هنوزم یه وقتایی یادم میره...که دیگه هیچوقت نمیای...

روحت شاد بابابزرگم....

۹۵

رو زمان حساسم...خیلی حساس...

مامان یکی از بی تفاوت ترین ادما نسبت به زمانه...

و همیشه این  عذابم میده!

خیلی!!


۹۴.شاید تو قشنگترین اشتباه زندگیم بودی..

شاید تقصیر تو بود...که زیاد دوست داشتنی بودی

شایدم تقصیر من...که نتونستم دوست نداشته باشم...

شایدم تقصیر تو بود...که همیشه بیشتر از من خوب بودی...

شاید تقصیر تنهاییامون بود...

شاید تقصیر شباهتمون...

شایدم تقصیر دلامون بود...

دلامون؟

نه...دل من...دل من اشتباه کرد که لرزید...

تو مقصر نبودی...

تو فقط زیادی خوب بودی واسه این دل لعنتی...

من فقط یه اتفاق دوست داشتنی بودم واست...

اما تو...

شدی یه جزءی از این زندگی

شدی یه بخش از حافظم...

شدی یه تیکه از قلبم...

حالا دیگه شدی...همین بغض لعنتی تو گلوم

تقصیر تو نبود...

دل من بود که خیال بافی کرد...

یادش رفت واسه دل تو فقط یه اتفاقه...

یادش رفت  اونی نیست که فکر میکنه...

گاهی وقتا میکنم...نکنه تو اشتباهی که دارم همیشه دنبال خودم میکشمش...

ولی تو اگه اشتباهم باشی قشنگی...

قشنگترین اشتباهی که بازم حاضرم تکرارش کنم...

دلم دوست نداشتن تورو بلد نبود...

تو درست وسط روزای سخت اومدی...

تو خوب بودی...خیلی خوب...

من  نتونستم خودمو بیشتر از تو دوست داشته باشم...

شاید بزرگترین اشتباهم همین بود!

تا وقتی نفس بکشی یه گوشه این دنیا...

خوشبختم

تا وقتی لبخند بزنی...خوشبختم

تو واسه من یه اتفاق نبودی...

واسم زندگی بودی...

گریه بودی...

خنده بودی...

هنوزم قد همه اون روزایی که خیالبافی کردم نگرانتم...

قد همه اون روزا واسه این دل لعنتی مهمی...

شاید...شاید یه روزی بتونم به خودم بیشتر از تو فکر کنم...



۹۳

اصلأ ما عادت داریم به ترجمه کردن رفتار دیگران ، اگه اینطور نبود ، اگه تا تقی به توقی نمیخورد از رفتارای کسی که به تازگی یکجای زندگیمون پیداش شده برداشت های عاشقانه نمیکردیم، و بعضی شب ها تا صبح روی فلان حرف یا رفتارش حساس نمیشدیم و داستانی که دوست داشتیم نمی ساختیم و ذوق نمی کردیم این همه آدم اسیر عشق های یک طرفه اطرافمون نبودن...

اشتباهمون اینه که فرصت نمیدیم آدما به زبون بیان، تا نگاه مهربون دیدیم خیال میکنیم عاشقانست!  تا کمی توجه و حمایت دیدیم دلمون به عشقی گرم میشه که توی ذهنمون ساختیم و باورش کردیم تا اسمش رو صدا کردیم و تو پاسخ "جانم" شنیدیم دلمون لرزید و عشق اومد نشست روی شونه هامون..

اما این برداشت های اشتباه یکجا راه درست رو پیدا میکنن و دستشون روو میشه، اون وقت اسمش رو میذارن "سوء تفاهم" و هیچ کاری هم از دستت برنمیاد ، 

وقتی کسی اسمش رو صدا زد و جانم شنید ،وقتی نگاه هایی که تو تحویل گرفتی به دیگری سپرد، وقتی فهمیدی آهنگ عاشقانه ای که برات فرستاد برای دیگران هم ارسال شده ،...وقتی به خودت اومدی و دستِ پیش بینی هات رو شد.... تازه اون وقت میشینی و کلاف دلخوشی هات رو می شکافی ، غصه میخوری و به حماقت خودت توی آینه میخندی

 اما یاد میگیری تا آدما با زبون خودشون خیلی چیزهارو نگفتن از رفتارای نامفهوم و اتفاقای پیش پا افتاده ی عادی، چیزی که دلت میخوادُ نسازی و ناراحت یا دلخوش نشی!


لطفأ جوری خیالبافی کنید 

که وقتی حقیقت 

رو فهمیدید 

تلخیش 

حال زندگیتون رو بهم نزنه !

میلاد اویسی