برد ارام دلم
یار دل ارام کو
انکه ارام برد از دلم ارام کو
انکه ارام برد عشق من و جان کو
امشب بدجوری دلم شکست...نمینویسم چرا تا یادم نیاد با خوندنش....فقط تنهاییمو بیشتر حس کردم.
همین
اس ام اس داد:
امیدوارم روزای خوبت به زودی از راه برسه...
ولی ته دلم میگم کدوم روزای خوب؟؟
این روزا پر از تاریکیه...پر از ناامیدی...پر از دغدغه هایی که تلنبار شده روی هم...پر از ترسه...ترسه از روزایی که نیومدن.
اون ور روزای تاریک چیه خدا؟!
دلم واسه اون وقتایی که میخندیدیم کنار هم از ته دل تنگ شده
دلم واست تنگ شده ساری...
زندگیه یوقتایی اصلا قشنگ نیست...دلم قد این همه دوری تنگه
یه جمله ای خوندم ولی دقیقش یادم نیست...
انگار گفته بود قشنگی ارزو به اینه که همون وقتش براورده بشه...به نظرم راست میگه...قشنگیش به همون وقتیه که عطش رسیدن داری واسش...اما شایدم با گذشتنش به قدر کافی شیرین باشه رسیدن به اون ارزو:)
گاهی وقتا هم امضای اونی که باید نمیخوره پای چیزی که میخوایم...
میگن قسمت؟حکمت؟هرچی...نمیدونم..
انقدر خسته ام که حوصله فکر کردن به هیچکدومو ندارم...
نمیدونم...اخرش چی میخواد بشه...فقط خدا میدونه...
یه زمانی ارزو کردن قشنگ بود واسم الان نه!
الان فقز میگم..
نذار ارزو کردم....اگه نمیخوای امضا بزنی پای ارزوهام...اصلا نزار ارزو کنم...
امشب هم از همون شباییه که دیر صبح میشه...
دیر میگذره...ولی بالاخره میگذره!
سخت ترین شبا هم صبح شدن واسم....
فقط یه چیزی امشب ثابت شد واسم...اینکه خودم باید زجر بکشم تا بشه!وگرنه اونی که باید...بیخیال:)
زندگی همیشه اونی نیست که ما بخوایم...باید قبول کنم جبرشو....حسرت دیگه چیزیو عوض نمیکنم!فقط دیوار فروریخته وجودمو داغون تر میکنه....
خیلی بده ادم دیگه دلش هیچی نخواد...
خیلی بده هرروزت جوری بگذره که منتظر هیچی نباشی!
میدونم اشتباهه....میدونم رو اشتباهم اصرار میکنم...اما از همه راههای درست خسته شدم...
+خنده های تو همه فرصت زندگیم بود...بغض تو گریه ترین جای صدای من شد
خسته ام...خیلی خسته ام...خسته و بلاتکلیف....نه میتونم جلو برم...نه میتونم دل بکنم از چیزی که میخواستم....بلاتکلفیم...بی انگیزه ام...خسته ام...مثل ادمی که هیچی نمیخواد...هیچی....فقط دلم میخواد بخوابم و پاشم ببینم ۴۰سال گذشته....شایدم بخوابمو دیگه بیدار نشم...اینو بیشتر دوست دارم...ولی اگه بیدار نشم چجوری از تو دل بکنم؟
هیچی تو دنیا قد تو قشنگ نیست....شاید اگه نبودی این روزامو تحمل نمیکردم.
خدایا....میگن بدترین روزا هم میگذرن و تموم میشن...پس این روزا کی میگذرن؟کی تموم میشن..
خسته ام...
خیلی خسته ام...
داشتم فکر میکردم چرا باید انقدر دور باشی...
به قول خودت چرا وقتی یکی انقدر عزیزه نداریش؟
چرا زندگی اینطوریه؟؟
+بابا زنگ زده میگه هنوز اتش بس اعلام نکردی؟میگم نه هنوز خیلی زوده....بزار بفهمه چقدر دلگیرم ازش...سخته دور بودن...اما یوقتایی خوبه...شاید اونم خواست منو بفهمه
شروع فصل جدید...
روزایی که باید قشنگ میبود اما نیست!
هنوز بلاتکلیفم...
هنوز خسته ام و از خدا دلگیر!!
بی انصافی هم نکنم...
اگه نبودی سخت تر از اینی میشد که الان هست
چقد شبا دیر صبح میشه
خسته ام...خیلی خسته...هنوز همه خستگیا رو دوشمه
ته تهش چی میشه؟
خدایا شکر واسه بودنش:)