یه روزی به همه نگرانی های این روزام...به همه اون دلهره هام
لبخند میزنم:))
از نگاه بابا این روزا متنفرم
از زخم زبوناش
به ظاهر دل سوزوندناش
اجباراش
اینکه کارشو میکنه و اخر میگه
من با تو کاری ندارم خودت میدونی!!
هه
از این روزا متنفرم
کاشکی بد نشود آخر این قصه بد...:(
در من یک تیمارستان وجود دارد، یک تیمارستان با هفتاد تختخواب، هفتاد تختخواب با هفتاد دیوانه. و سختترین کار دنیا را من می کنم، زمانی که از من میپرسند: خوبی؟!
و من باید یک تیمارستان هفتاد تختخوابی را آرام کنم و با متانت صادقانهای بگویم بله امروز خیلی خوبم!
پویان_اوحدى