۱۹۵.تلخون

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۱۹۴.تلخ_تلخ

رفتم  ثبت نام

دارم برمیگردم

روز تلخی بود

در واقع باید شیرین میبود

اما با اخمای مامان...

با رفتاراش...

همه چی میگذره

ولی دلم پره

از خیلیا

خدایا شکرت

۱۹۳.قمر بنی هاشم

امشب شب تاسوعاست...

لیاقت هیءت رفتنو نداشتم...

تو حتما الان هیءتی...

داری زنجیر میزنی

وقتی بهت فکر میکنم دلم میره واست

گریم گرفته...

به تو فکر میکنم

به همه چیزایی که باهم خواستیم و نشد

شاید قسمت من نبود

تو هرجا که باشی

با هر فاصله ای

یه تیکه از وجودمی

امشب با تموم قلبم سر نذری

تو رو از اقا خواستم...

همینجوری که هستی

با همه کاستی هات

با همه خوبیات

اگه قسمتمی

اگه قسمتتم

یه روزی دوباره داهمون یکی میشه


۱۹۲.همیشه اولین ها برام تلخ ترین ها میشه

همیشه اولین قدمو برام زهر کردین...

همیشه

خوشحالی ورود به هرچیزی رو برام تلخ کردین

با حرفاتون

با کاراتون

با گفتن اینکه مهم نیست واستون!

با گفتن اینکه من نمیتونم

زاییدم زیر کارام!

بچه ام

نمیفهمم

با گفتن اینکه من سست عنصرم!

خوشحالم که دارم میرم

خوشحالم که مجبور به تحملم نیستین

ولی عذاب میکشم

برای کارایی که وظیفتونه همیشه منت گذاشتین

کارایی که حتی وظیفتون بود و نکردین

اینا هم میگذره

منم عادت کردم ورودم به هر مرحله با تلخی باشه

با سختی باشه

و در اخر بهم زهر بشه!

خسته ام

خسته تر از اونی که بتونم باهاتون بجنگم...

همین!

۱۹۱

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۱۹۰.شاید...

شاید یه روزی جای همه گریه های این روزام

با تموم وجودم احساس خوشبختی کنم

۱۸۹.خدا هست...:)

خدا همه چیو درست میکنه...

به قشنگی همین لحظه که شدای اذان تو خونه پیچیده

۱۸۸

میخوام اعتماد کنم دوباره

به خدا

به همون استخاره ای که گفت

راهم روشنه...

با وجود زخمی که رو قلبمه

با وجود حرفایی که میشنوم

با وجود حسی که شبیه حسرته...

با وجود دردی که فقط خودم میفهممش

میرم جلو...