۲۴۱.خونه:)

قصد اوندن نداشتم

ولی یهویی انقدر دلم تنگ شد که طاقتم نیومد

یهویی دیدم سوار اتوبوس شدمو دارم‌میرم خونه

فقط بابا خبر داشت:)))

قیافشون دیدنی بود

انگار نه انگار دوهفتس که نبودم

خیلییی دلم تنگ بود واسشون

خیلی:)

۲۴۰.ای خاطرات اولین و اخرین دلداگیم...

نشسته ام به در نگاه می کنم دریچه آه می کشد تو از کدام راه می رسی خیالِ دیدنت چه دلپذیر بود جوانی ام دراین امید پیر شد نیامدی و دیر شد. 

هوشنگ ابتهاج

۲۳۹.ز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۲۳۸.حوالی تو یک‌نفر دلی به دریا زده است

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۲۳۷

احمق نیستم...

اویزون  هم نیستم

فقط یه کم

شایدم یه ذره بیشتر از یکم

دلم برات  تنگ شده...

شایدم احمقم...

داری میرسونیم به همون جاهایی که میترسیدم ازش

به همون جایی که به حسم پشیمونی دامن بزنه...

یادته اون روزیو؟که گفتم میشه پشیمونم نکنی؟

پشیمونم نکن لعنتی...من شاید به رو نیارم...اما اگه پشیمونم کنی تیکه های وجودمو چجوری جمع کنم اخه؟چجوری همه چیو  مثا روز اول کنم؟چجوری باورامو دوباره بسازم؟پشیمونم نکن لعنتی....اگه پشیمون بشم...چجوری دوباره از اول شروع کنم؟

۲۳۶

کاش میشد واسه یه بار هم که شده

برگردم به دوسال پیش

اون وقتا همه چی فرق میکرد...

حتی تو هم خیلی فرق میکردی با الانت...

منم شاید...خیلی فرق داشتم

سعی میکنم عادی باشم

خوب باشم

خودمو بزنم به بیخیالی

عین تو باشم

که هیچی واست اهمیت نداره...

دارم سعیمو میکنم

ولی میدونی...جیگرم داره اتیش میگیره

به خاطر حسایی که داشتم

بخاطر رفتارام

بخاطر همه اذیتایی که شدم ولی دم نزدم...

بیخیال این حرفا

میگذره...عین همیشه