هنوزم دلگیرم ازت...
با خودم میگفتم دیدی همه چی عادی شد؟
هیچ فرقی نداره واست!
فقط توهم زده بودی!
هنوزم سرسنگینم...میون همه کلمه هایی که میگی بهم...
اما امروز...
همین لحظه
با دیدن لبخندت دیدم هنوزم دلم میره واست...واسه خودت
واسه لبخندت
چیکار کردی با دلم؟
مهتاب خلیفپور :
فقط خواستم حالت رو بپرسم، ترجمه ش میشه فقط خواستم ببینم هنوز منو یادت هست یا نه!
جوابش هم خیلی ممنون نیست، جوابش اینه : مگه میشه تورو یادم بره .
تو شاید بی معرفت تر از اونی که فکرشو میکردم...
امشب هیچکدوم از حرفای به ظاهر قشنگت تو اون یه دقیقه بخ دلم ننشت...
عوضش یه بغضی اومد تو گلوم!
که از خودم بدم اومد
بخاطر همه روزایی که واسه تو نگران بودم
بخاطر همه لحظه هایی که به یادت بودم
بخاطر همه وقتایی که بیشتر از خودم دوستت داشتم!
از تو توقعی ندارم دیگه
بیخیال همه آدمای دنیا...
بیخیال تو
چه فرقی میکند که دوباره بیایی یا نه ؟
وقتی هر چیزی که دوست دارم را با تو تجربه کرده ام
از گشت و گذار در گوشه کنار هایِ دنجِ شهر گرفته
تا سفر های دو نفره رفتن به زیباترین نقاطِ جهان ...
من با تو زندگی کرده ام
سرم را رویِ یک بالش گذاشته ام
و صبح ها با خیره شدن در چشم هایت
روزم را شیرین کرده ام ...
دیگر بود و نبودت چه اهمیتی دارد ؟
من همین حالا هم روزهایِ بی نظیرِ زیادی را در کنارت گذرانده ام ...
حسرتت را به دل ندارم ؛
من در سرزمینِ خیالم
تا هر جا که فکرش را بکنی با تو رفته ام
بیهوده خودت را از من دریغ کرده ای
من تا اَبد تو را برایِ خودم دارم ...
رکسانا احمدشاهی