۲۸۶

میدونم دلم دوباره از چی گرفت؟

که حتی وقتی خودم سراغتو گرفتم....

حتی بازم نخواستی که حرفو ادامه بدی

کاش میفهمیدم این روزا چی تو سرته

چی تو دلت میگذره

چرا مثه خوره افتادی به جونم...

متاسفم واسه خودم

اما بهت فکر میکنم...

دروغ چرا بگم خوب؟خیلیم هم بهت فکر میکنم

اما بازم باید سعیمو کنم....

کتاب میخونم....فیلم میبینم....

ولی ته همه اینا

نمیتونم بهت فکر نکنم

من احمقم...و اعتراف به این موضوع واقعا سخته!

۲۸۵.پرتو نور روی تو هرنفسی به هرکسی میرسد و نمیرسد نوبت اتصال من

لاله مولدور : ‏من یک زنم ‏و آدم وقتى زن باشد ‏جز آن‌چه در قلبش دارد ‏همه چیز را فراموش مى‌کند. 

۲۸۴.هالیدی:)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

283

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۲۸۲

تو تا حالا از توی عکس به من خیره شدی؟ تا حالا با دیدن عکسم بهِم لبخند زدی؟ بهت نگفتم اما من این کار رو کردم... ساعت‌ها نشستم و نِگات کردم. نگو دیوونه شدم، چون بودم. فقط عکس، آدم رو دیوونه‌تَر می‌کنه... چون می‌خواد یه چیزی بگه و نمیگه.. نوکِ زبونشه‌ها، اما جون به لبِت می‌کنه! تا حالا به چشم‌های توی عکس زُل زدی؟ خوبیِ عکست اینه که پلک نمی‌زنه، خسته نمی‌شه. بی‌خبر نمیره. من بعد از نبودنت با عکست حرف می‌زنم، تو بی‌من با کی حرف می‌زنی؟ خوش به حال اونایی که صدات رو می‌شنون... بدی عکس اینه که صدا نداره، یا اگه داره من نمی‌شنوم... داره؟ اگه صدا داشت ازش می‌پرسیدم کجای دنیایی. می‌دونستی فاصله‌ی بین واقعیت و‌ خیال یه پِلک زدنه؟ کافیه به عکست خیره بشم، حالا صدات رو هَم می‌شنوم که می‌خندی. بخند. با صدای بلند . اصلا همین‌ که می‌خندی کافیه. حتی مهم نیست کجای دنیایی... 

پویا جمشیدی