۲۱۴

جمعه برمیگردم...بعد ۱۲ روز خونه بودن

اولین باره که انقدر مشتاق برگشتنم

هیچ درس نخوندم

از م خبر ندارم

زنگ زد...همون شب که رسیدم

یادش نبود.فقط تونستم بگم که خونه ام

دیگه از اون شب ازش بی خبرم

خونه...خوب بود ولی خوش نگذشت

کسل تر شدم

تنها تر شدم

و خسته تر دارم برمیگردم

یجورایی از اومدنم پشیمونم

دیشبم که کلی گریه کردم

دلم خیلی چیزا میخواد...

خیلی چیزا

شاید تا هستم....از روزای اول نوشتم


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.