۲۰۸.خواب من و قرار من بی تو به سر نمیشود

نمیدونی امشب وقتی تو سالن مطالعه بودم و دیدم زنگ زدی تو دلم چه بلوایی شد...وقتی بهت زنگ زدمو صداتو شنیدم چقدر خوب شد حالم...وقتی چهل دقیقه تو سرما بودم و نفهمیدم چجوری گذشت...وقتی  سربه سرم میذاشتی و میخندیدی...نمیدونستی با دلم چیکار میکنی...چقدر شنیدت صدات ارومم کرد...گاهی وقتا حاضرم جونمو بدم وایه یک لحظه شنیدنش...تو چجوری اومدی ...چجوری؟

کاش الان بودی...تا خود صبح کنارت گریه میکردم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.