۱۷۷

امروز وقتی از پیش دکتر برکشتیم

درست مثل ۴ ماه پیش

به میدون شلوغ و ترافیک و ادماش نگاه میکردم

۴ ماه پیش چه حالی بودم...

یه حس پوچی

یه بغض

یه یاس بی انتها

امروز بعد ۴ ماه درست رفتم همون نقطه ایستادم

کنار کیوسک تلفن

اما امروز

خالی بودم...

نگران اما

خالی از همه چی

۱۷۶.در من کسی باز یاد تو افتاد امشب

باورم نمیشه تو هم انقدر بی خیال بودی...

انقدر بی معرفت...

حالا که فکر میکنم

تو اصن اونی که فکر میکردم نبودی

چقدر اشتباه کردم

اشتباه پشت اشتباه

دیشب  وقتی حالم بد بود و گریه داشتم

یه لحظه دلم خواست تو بودی!

هه...

تو؟

تو یا اونی که از تو میشناختم؟

هیچکدوم...

دیگه هیچکدوم

حالا دلم فقط یه خوشی میخواد

یه حال خوب

یه حال خوب داءمی

تو خوشی

خوشحالی

حتی  بدون من

حتی تو عالم بی خبری

سرت شلوغ نیستا

واسه اونایی که باید وقت داری

خسته شدم

از همه چی

حتی از تو


۱۷۵.از اون شبای دلگیر

امشب ا.م اینا اینجا بودن

با مامان و باباش

از دیروز که کمک مامان میدادم...حالم یجوری بود

دلم نمیخواست دیگه هیچ جوری ببینمش

اما خوب

یه اتفاقایی تو زندگی دست ما نیست

وقتی رسیدن رفتم نماز خوندم...

بعد نماز حالم گرفته بود

یه دور تسبیح ذکر گفتم به نیت امام رضا

خودمو مشغول کردم با ظرف شستن

کاری که متنفرم ازش!!

تا کمتر حرفای مامانشو بشنوم

تا یادم بره چجوری بهم دروغ گفتن

تا یادم بره چقدر واسش دعا میکردم

حرفی نزدیم

فقط سلام و خدافظ

همین!

بعد رفتنشون

دو رکعت نماز حاجت خوندم

سر نماز گریم گرفت...

خدایا میخوام ببخشمش

هم اون

هم همه اونایی که...

فقط میخوام اروم باشم

شاد باشم

خوشبخت باشم

میدونم یادم نمیره...

اما میدونم تو عادلی...

سخت بخشیدنش

کمکم کن...

۱۷۴

 گاهی وقتا که دلم میخواد از نبودنت بگیره

یه چیزی تو وجودم داد میزنه

میگه حق ندارم دلخور شم

حق ندارم عصبی بشم

تو از اولشم قرار نبود بمونی

موندگار نبودی

اینو من بهتر از خودت میدونستم!

دلگیر نشو از سرد بودنم

از عوض شدنم

تو بیشتر از من عوض شدی...