۱۲۲.مامان

مامان  خیلی مهربونه

ولی خیلی غر میزنه

خیلی دستپختش خوبه

ولی خیلی عصبانی میشه

خیلی دوسش دارم

ولی  وقتی رو دور باشه مثل مته مخمو سوراخ میکنه

زندگیش ترو تمیزه

ولی همه چی زود بهش برمیخوره

وقتی عصبانیه بلند بلند با خودش حرف میزنه

خیلی دلسوزه

ولی وقتی دلخوره هرچی از دهنش درمیاد بهم میگه

هنیشه تصمیم میگیره اروم باشه

اما به محض عصبی شدن همه چی یادش میره

مامان خیلی با سلیقه ست

ولی...

ولی خیلی غر میزنه...

ولی اونجایی که نباید بدچیزایی رو میکوبونه تو روم

ولی اجازه خطا رو به ادم نمیده

ولی همیشه از بچگی مقایسم میکنه

ولی همیشه قولایی که میده رو یادش میره

ولی همیشه عجوله

ولی همیشه سر قرارها ادمو دیر میکنه

ولی هنوزم با این سن مارو جلوی بقیه دعوا میکنه

ولی هنوزم  اگه بخواد در یک ثانیه  هرکاریو که برحسب وظیفه براش کردم ندید میگیره

مامان خیلی صبوره...

خیلی سخاوت داره...

اما فقط میخواد جلوه بده که ضعیفم

مامان خیلی جاها محکم بوده

خیلی سختیا کشیده

اما فکر میکنه تاوان سختیهاش با من

مامان خیلی برام مهمه

اما دلم میخواد یه مدت ازش دور زندگی کنم

شاید دلش تنگ بشه

شاید دوری یه مدت بتونه همه چیو حل کنه

میدونم  خودشم  همینو میخواد

مامان دوسم داره

ولی نذاشت بچگی کنم

نشد که بچگی کنم

نشد نوجوونی کنم

حالا هم روزای جوونی...

البته اگه هنوزم جوون باشم

مامان  خیلی مهربونه

ولی خیلی غر میزنه...

خدا حفظش کنه...

اما گاهی

خیلی خسته میشم

خدا همه مامانارو حفظ کنه



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.