۷۸

چه لحظه های بدی بود...با وجود اینکه نفهمیدیم...

وقتی رفتم و جمعیت تو خیابونو دیدم حالم داغون شد...

چقدر پوچیم خدا...

حرصای الکی...

غصه های الکی...

اخرش خودتی که پناهمون میدی

چقدر ما ادما حماقت میکنیم که هنوز عبرت نمیگیریم...

خدا جون تو رو به حق همه اون بنده های خوبت که پیشت ابرو دارن...به حرمت ابروی اونا خودت رحم کن...تا زمینت اروم بگیره....خدا صبرشون بده الهی  بچه های کرمانشاهو...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.