۶۷.ینی میشه...؟؟


همیشه امیدوار باش

درست روزی که اصن فکرشو نمیکنی

اتفاقی میوفته اصن فکرشو نمیکردی

خدا برای همه بندهاش معجزه میکنه 

برای همشون...!



۶۶


نشسته بودیم کف پل هوایى و همین طور که خیره شده بود به نور ماشین هایى که از زیر پاهایمان سرعت مى گرفتند، گفتم "هیچى نمیگى؟"

گفت "تو میدونى توى جنگ جدا از آدم هایى که به دست دشمن میمیرن چند نفر رو خوده خودى ها میکشن؟

یه دفعه وقتى توى تاریکى از ترس داشتن نفس نفس میزدن، یکى میپره جلوشون و اصلا حواسشون نبوده کیه فقط میخواستن زنده بمونن ماشه رو میکشیدن و بعد که به خودشون میومدن میفهمیدن دشمن نبوده و از نیروهاى خودى بوده...

میدونى، من ترسیده بودم... توى تاریکى نفس نفس میزدم و یک دفعه یکى پرید جلوم من به هیچى فکر نکردم و فقط ماشه رو کشیدم، حالا می فهمم اونى که کشتم یه قسمتى از خودم بود!

حالا وقتى بهم میگى "دوستم دارى"

من فقط مى تونم به نور ماشین هایى که از زیر پاهامون با سرعت رد میشن خیره بشم

مى فهمم خوب میفهمم که یه قسمت از خودم رو کشتم توى روزهایى که ترسیده بودم توى روزهایى که رفته بودى، من مجبور بودم هرلحظه مى ترسیدم دلتنگى نبودنت حمله کنه و منو بکشه

توى اون لحظه فقط میخواستم زنده بمونم و ماشه رو کشیدم،

منو ببخش اگه قسمتى از خودم رو که تو رو دوست داشت کشتم"


مرآ_جان 


۶۵.کنت منت کریستو

از تابستون که هدیه گرفتمش از یه دوست خوب  هربار به یه بهونه نشد بخونمش.امشب که محمد ازش تعریف کرد گرفتمش دستم...

هرچی جلوتر میرم جذاب تر میشه

کاش زودتر خونده بودمش

۶۴


دوستی میگفت: 

وقتی دلت تنگِ کسی میشه؛ حاشیه نرو، قصیده نباف!

صاف و پوست کنده برو بهش بگو:"فلانی دلم برات تنگ شده"...

تهش اینه که میگه:"ممنون،لطف داری" ،

یا شاید تو بهترین حالتِ ممکن بگه:"منم همینطور".

حداقلش اینه که پیشِ دلِ خودت شرمنده نیستی،حرفشو زدی و آرومش کردی!

بعداً پشیمون نمیشی که چرا اون روز حرفِ دلمو نزدم،شاید معجزه ای میشد...

اما؛

همون شبی که دلتنگیُ پشتِ یه احوال پرسی ساده سِند کردم؛

وقتی که تیکِ دوم خورد و هیچوقت ایز تایپینگی نیومد،

وقتی جوابِ سلامم هم سکوت شد؛

فهمیدم گاهی وقتا حرفِ دلتو نزنی خیلی سنگین تری!!

حتی گاهی خیلی خوبه که غرورت اجازه یه کارایی رو بهت نمیده!

که باید ممنونشم باشی؛

چون شرمنده شدن پیش دلت خیلی بهتر از شکسته شدنشه..!!

یادم باشه به اون دوست بگم همه آدما شبیه هم نیستن؛ یکی معنی یه خروار دلتنگیُ پشت"خواستم یه حالی ازت بپرسمُ"میفهمه و واکنشی از خودش نشون میده ، یکی هم میفهمه اما خنثی عمل میکنه و خودشو میزنه کوچه علی چپ...!!


منیره بشیری 


۶۳.سید عباس

بابا یه چیزایی میگفت دربارشون...

تا حالا اسمشونو نشنیده بودم

اما انگار بابابزرگ زیاد پیششون رفته

عجیبه بابابزرگ خدابیامرز چیزی از سیدعباس بهم نگفتن

البته انگار این قضیه مال خیلی وقت پیشه

اما سید عباس هنوزم هست...

باید برم ببینمش اگه بشه...

بابابزرگ خیلی سید عباسو دوس داشتن

اگه بشه اون چیزیه که ته قلبمه...

میشه...

میشه اگه اون بخواد...


۶۲

همش به این فکر میکنم...

که هیچی عوض نمیشه

همه چی ثابته

واسه درست شدن همه چی...

واسه اروم شون خودم

باید کاری کنم که خودم خودمو نجات بدم

هیچی جز این نیست...

سرم  درد میکنه...

کلافه ام...

خدایا...

میخوام بهت اعتماد کنم...

خیلی خسته ام...

فقط تویی که خستگیامو دیدی

تنهاییمو دیدی

خدایا

خوب تمومش کن...

۶۱

مسلم علادی :


یه شب که دلم از عالم و آدم پر بود 

گفت: نگران نباش دیوونه، فکر کردی من تنهات میزارم یا اینکه کسی میتونه جای تورو تو قلبم بگیره ؟

کاری به اتفاقات بعدش و اینکه تنهام گذاشت ندارم 

می‌خوام بگم 

هر آدمی یکبار و لااقل برای یه شب 

خوشبخت ترین آدم روی زمین بوده .



۶۰

تو برای تمام دردای مکرر این روزا پناهی رفیق. برای تمام این کولاکِ غم. برای تمام این سیلِ خبرای بد. برای تمام این لرزشی که افتاده به جون زانوهام. برای تمام این نشدنایی که پا گذاشته بیخ گلوی این دنیا و آدماش. 

من تمام راه‌ها رو رفتم ولی هیچ راهی تو دنیا به خندیدن بدون تو نرسید. نه که فقط خودم نخوام، بخوام هم نمیشه. نمیشه بی‌رفیق این زمستونای پشت همو سر کرد و یخ نزد. نمیشه بی‌کسی که تو و چاله‌چوله‌های دلتو بلده، جلوی این پاییزِ بی‌بارون قد علم کرد و نیفتاد. هرچقدرم از تنهایی بگیم نمیشه بی‌رفیق جاده‌ها و رفت و سهم زندگی رو از این بیغوله گرفت...

نمیشه بی‌رفیق این پاییز بی‌بارون رو سر کرد...


#سپیده_بیگدلی


اینو قبلا فرستاده بود واسم...امروز فرستادم براش...به ثانیه نکشیده پیامم سین شد...دلم تنگ شده واسش...واسه بغل کردنش واسه بوسیدن لپ های نرم و مهربونش واسه گرفتن دستاش و دویدن تو مسیر...میون آدما...دلم واسه صدای ارومش...واسه مدل حرف زدنش تنگه...دلم واسه چیپس خوردنامون...خیلی تنگه...واسه غیبت کردنامون...

حتی همه ی روزایی که کنارت بودمو داشتمت میدونستم همیشه نیستی کنارم...اما مهم اینه همیشه مال خودمی...یه روزی بهم گفتی دیگه هیچ دختری نیست که مثل تو منو بفهمه...خندیدم گفت از من بهترشو پیدا میکنی...چندوقت پیش گفتی...گفتی پس چرا هرچی میگردم نیست؟خدارو چه دیدی...شاید یه روز بازم مسیر زندگیمون خورد به هم...شاید بازم تونستیم دست همو بگیریم و قدم بزنیم...بکشونمت زیر بارون و خیس بشی و دعوام کنی....بریم نمایشگاه یاد روزای قدیم...دلم واسه مهربونیات تنگ شده...چه خوبه که یه روزایی تو زندیگم بودی...هنوزم هستی...همیشه هستی برام...خدا نگهت داره تو زندگیم

۵۹

دلم خیلی گرفته

خیلی...

عید همه ادما مبارک

۵۸

نکنه دستمو ول کردی برم که به هرچی که میخوام نمیرسم...