۷۳

ازم پرسید: عاشقه چه چیزی هستی؟

گفتم:  عاشقه وایستادن روی پُلَم،نگاه کردنه از بالا به ماشینا!

 میدونی چرا این ماشینا الان همینجا، روبه روتنو یک ثانیه بعد با سرعت رفتن، این رفت و آمدا !

به نظرم تصویر یکی از واقعی ترین چیزای زندگیه! اینکه چند وقت پیش یه آدم تو زندگیت وجود داشته که  بدون اون هیچ چیزیو تصور نمیکردیو الان حتی بهش فکرم نمیکنی!

یا اینکه اون همکلاسیت که تا چند وقته پیش ازش متنفر بودیو آرزو میکردی که کلاستون باهم نباشه

الان بهترین دوستته! اینکه انگار همین چند وقت پیش بود که احساس میکردی پدرت با غمه از دست دادنه پدر بزرگت هیچوقت نمیتونه کنار بیاد، الان هر چند وقت یک بار با لبخند میگه: خدا بیامرزتش !

میفهمی منظرمو؟

هیچوقت نمیشه گفت: اون آدمه چند وقت پیشه زندگیتو دوست نداشتی، یا اون روز از همکلاسیت متنفر نبودی، یا پدرت از مردن پدر بزرگت کُله زندگیشو غم نگرفته بوده!

حس‌ها میان و میرن، مثله همین ماشینا! نمیشه گفت اون ماشین سفیده که الان رد شد کلا نبوده، ولی نمیشه هم گفت الان هست!

قلبمون مثله خیابونو حس های ماشینای توش میشه ! خوش حال بود و گاز داد ولی نمیشه انتظار داشت تا ابد توی قلبت، یک حس پارک بشه!

این رفت وآمدا اینکه همه چیز دائم در حاله تغیره یکی از واقعی ترین تصویر زندگیه!

پرسید: یعنی ممکنه یک روز  دوستم نداشته باشی؟!

 گفتم: نمیدونم! هیجکس نمیدونه،ولی میدونم دوست داشتنت داره با ۱۰ تا سرعت راه  میره توی قلبم یجوری که انگار هرگز نرسیدن براش از هر دیر رسیدنی بهتر باشه!

ولی از مردن و با سرعت رانندگی کردن بترسه.

میلاد اویسی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.