15.مثل خواهر بزرگتر...

امروز اتفاقی وبلاگ قبلی هانیه رو دیدم...

چقدر برام دلگرمی بود...

انگار بهم تلنگر زد که قدر سختی این روزا رو بدونم...

شاید یه روزی دلم تنگ بشه واسه همینا...

چقدر یه لحظه حس کردم دلم میخواد باشه تا محکم بغلش کنم

خدایا خودت مواظبش باش...

بخاطر همه ی مهربونیاش...

یه حسی بهش داشتم همیشه...

مثل خواهر بزرگتری که همیشه دلم میخواست باشه.

فردا اربعینه...

خود ارباب به داد هممون برسه...

السلام علیک یا اباعبد الله الحسین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.