201.دنیا برای ازتو سرودن مرا کم است

دو روزه برگشتم خونه

مدت هاست چیزی نگفتم

مدت هاست صبورتر شدم

زندگی خیلی سخت تر از تصوراتم بود

مدت ها بود دلم واسه کوچیکترین اتفاقات این خونه تنگ شده بود

الان تنهام

دلم هوای نوشتنو کرد

مثل سال قبل درست همین روزا

سال قبل این روزا خیلی چیزا فرق میکرد

حالم خوب نبود

الان بهترم

خیلی بهتر

اما این روزا

دیگه تو نیستی

شایدم هستی

ولی نه مثل قبل

دلم واسه روزای قبلمون تنگ میشه

چه روزایی رو تصور میکردم واسه جفتمون

ولی تو حتی فکرشو هم نمیکردی

امروز داشتم بهت فکرمیکردم

به تو

به اونی که بعد من میاد تو زنگیت

میتونه قد من تورو دوست داشته باشه؟

مثل من میتونه صدای خنده هاتو بشنوه و دلش نره؟

تو چقد دوسش داری؟

قد من؟

یا خیلی بیشتر؟

وقتی تو چشمات نگاه میکنه بغضش میپیره مثل من؟

تو بهش میگی جون دلم؟

مثل همون روزایی که به من میگفتی؟

اون چجوری قراره دلتو ببره؟

وقتی پیشش باشی یاد من میوفتی؟

ینی اون اسمش چیه؟

ممکنه هم اسم من باشه؟

راستی

وقتی اسمتو صدا کنه...بهش میگی جونم؟

چقد اون خوشبخته کنارت....

چقد  میتونه خوشحال باشه...

چقد غبطه میخورم بهش

کاش قد من دوستت داشته باشه

دوشنبه رفته بودم دکتر

به حال چندماه پیشم فکر میکردم

به اون روزایی که دکتر میگفت همه چی خوب میشه

راست میگفت...

خدا همیشه هست

حالا همه چی بهتره

کاش وسط این روزا

تو هم بودی...

دلم واسه اون روزامون تنگ میشه...خیلی زیاد


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.