۱۷۳

پریشب خواب بدی دیدم از "ن"

میخواستم بهش زنگ بزنم اما گفتم مزاحمش نشم...

بهش پیام دادمو حالشو پرسیدم

اما وقتی اسممو اشتباهی گفت اصن یه حالی شدم

یه حال مزخرف

دلم گرفت بیخودی

بگذریم

پریشب که با "م"حرف میزدم گفت چیزی شده؟یجوری حرف میزنی

اونم بالاخره فهمید که یجوری شدم

هرچند ترجیح دادم مثل همیشه خودمو بزنم به کوچه علی چپ!

خسته شدم

از نبودناش

از بلاتکلیفیم

از این که حس میکنم وقتی کسی رو نداره من باید باشم

از اینکه راحت میگذره از همه چی به بهونه اینکه "درگیرم"

این چیزی بود که خودم پیش بینی کردم

بهش گفتم موندنی نیستی

یه روزی درگیر زندگیت میشی

خندید...

هه!

حق دارم دلگیر باشم...

حتی وقتی یادش میره بپرسه زنده ام یا نه!

میگذره

بیخیال

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.